اندیشه وران

آشنایی تخصصی با سوره های قرآن کریم در 5 محور «تفسیر»،«تدبّر»، «روایت»، «مصداق»،«احکام»

اندیشه وران

آشنایی تخصصی با سوره های قرآن کریم در 5 محور «تفسیر»،«تدبّر»، «روایت»، «مصداق»،«احکام»

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم‏
«اندیشه وران، وبلاگ تخصصی قرآن کریم»
«آشنایی با سوره های قرآن کریم»
آشنایی تخصصی اندیشه وران جامعه (اعم از حوزوی، دانشگاهی، علاقه مندان و فعالان قرآنی) با سوره های قرآن کریم در 5 محور:
«تفسیر»،«تدبر»،«مصداق»،«روایت»،«احکام»

افرادی هستند که از همه فرصت‌ها استفاده می‌کنند و افرادی که فرصت‌ها را از دست می‌دهند، ما از کدام هستیم؟

عید نوروز، هوای مطلوب، تعطیلات، مهمانی، صله رحم، لباس نو، سفر و سیاحت، فرصت‌های مهمی است.

شما همکار عزیز در طول سال به کارهای تربیتی رسمی و شناخته شده مشغولید، می‌توانید از این فرصت‌ها کارهای غیر رسمی ولی گاهی عمیق‌تر از رسمی در لابلای تفریح و دید و بازدید انجام دهیم، از جمله

یک:

افراد محبوب و متمکن فامیل بخواهیم دور از چشم دیگران جلسه‌ای خصوصی برگزار و بعضی از مشکلات فامیل را حل کنیم

و برای آنان اگر می‌توانید به نوعی ایجاد اشتغال کنید و اگر در میان آنان کسی زندان است برای آزادی او تدبیری کنید.

پایان مطلب

  • علیرضا محمدپور گرجی

ادامه سخن درباره مفهوم «پناه بردن به خدا»

بحثی درباره مقام «مُخلَصون»

........

با توجه به مباحثی که تا کنون بیان شد، معلوم شد که «مُخلَص» بودن، ویژگی مهمی است که اگر انسان هنگام «پناه بردن به خدا» به آن متّصف باشد، بی­تردید خدا او را در پناه خود قرار می­دهد.



راه رسیدن به مقام والای «مُخلَصون» این است که نخست انسانِ مؤمن خود را به مقام «مُخلِصون» برساند، سپس خدای سبحان او را از این مقام بالا می­برد و در درجه «مُخلَصون» تثبیت می­کند.

 

برای آنکه رابطه میان دو مقام «مُخلِصون» و «مُخلَصون» به تفصیل تبیین شود، لازم است هر یک به طور جدا مورد بررسی دقیق قرار گیرد. بنابراین نخست پیرامون مقام «مُخلِصون» سخن می­گوییم.

 

از آیات نورانی قرآن کریم و تأکیدهای پی در پی آن استفاده می­شود که انسان باید دین خود را برای خدا خالص کند و به مقام «مُخلِصون» برسد:

 

1.      «قُلْ أَ تُحَاجُّونَنا فِی اللَّهِ وَ هُوَ رَبُّنا وَ رَبُّکُمْ وَ لَنا أَعْمالُنا وَ لَکُمْ أَعْمالُکُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُخْلِصُونَ»‏ (139) بقره

[به اهل کتاب] بگو: آیا درباره خدا با ما محاجّه مى‏کنید؟! در حالى که او، پروردگار ما و شماست و اعمال ما از آنِ ما و اعمال شما از آن شماست و ما او را با اخلاص پرستش مى‏کنیم (و موحّدِ خالصیم).

 

در این آیه شریفه یکی از امتیازهای ویژه مسلمانان نسبت به اهل کتابی که مدعی ایمان بودند، بیان شده است. «اخلاص» در پرستش خدا، ویژگی بارز مسلمانان است: «وَ نَحْنُ لَهُ مُخْلِصُونَ». بنابراین از این آیه استفاده می­شود که یک مسلمان باید این ویژگی مهم را در خود ایجاد کند و در گروه «مُخْلِصُون» وارد گردد.

 

2.      «إِنَّ الْمُنافِقینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَ لَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصیراً (145) إِلاَّ الَّذینَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ اعْتَصَمُوا بِاللَّهِ وَ أَخْلَصُوا دینَهُمْ لِلَّهِ فَأُولئِکَ مَعَ الْمُؤْمِنینَ وَ سَوْفَ یُؤْتِ اللَّهُ الْمُؤْمِنینَ أَجْراً عَظیماً». (146) نساء

منافقان در پایین‏ترین درکات دوزخ قرار دارند و هرگز یاورى براى آنها نخواهى یافت، مگر آنها که توبه کنند و جبران و اصلاح نمایند، به (دامن لطف) خدا، چنگ زنند و دین خود را براى خدا خالص کنند؛ آنها با مؤمنان خواهند بود و خداوند به افراد باایمان، پاداش عظیمى خواهد داد.



ضرورت روآوری به «اخلاص»، در این آیه شریفه نیز مشاهده می­شود. یکی از راه­های نجات از نِفاق و رسیدن به ایمان حقیقی، «خالص کردن» دین برای خداست: «وَ أَخْلَصُوا دینَهُمْ لِلَّهِ فَأُولئِکَ مَعَ الْمُؤْمِنینَ». اگر انسانِ دیندار، دین خود را برای خدا «خالص» نکند، هرگز در گروه مؤمنان راستین وارد نمی­شود، در نتیجه به پاداش عظیم الهی دست نمی­یابد.

 

3.      «قُلْ أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ وَ أَقیمُوا وُجُوهَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ وَ ادْعُوهُ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ کَما بَدَأَکُمْ تَعُودُونَ». اعراف، 29

بگو: پروردگارم به عدالت امر کرده است و توجّه خویش را در هر مسجد (و به هنگام عبادت) به سوى او کنید و او را در حالى بخوانید که دین (خود) را براى او خالص کرده­اید، (و بدانید) همانگونه که در آغاز شما را آفرید، (بار دیگر در رستاخیز) بازمى‏گردید.



خدای سبحان در این آیه به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمان می­دهد چند سفارش مهم را برای مؤمنان بازگو کند.

یکی از این سفارش­های مهم، «پرستش خالصانه» خداست: «وَ ادْعُوهُ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ».

انتهای آیه با بیان عبارت «کَما بَدَأَکُمْ تَعُودُونَ» در صدد بیان این نکته است که اگر مؤمنان این سفارش­ها را جدّی بگیرند، در روز قیامت آسوده خواهند بود.

بنابراین، این آیه شریفه نیز تأکید می­کند که انسان باید دین خود را برای خدا خالص کند و به مقام «مُخلِصون» برسد.

 

4.      «هُوَ الَّذی یُسَیِّرُکُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ حَتَّى إِذا کُنْتُمْ فِی الْفُلْکِ وَ جَرَیْنَ بِهِمْ بِریحٍ طَیِّبَةٍ وَ فَرِحُوا بِها جاءَتْها ریحٌ عاصِفٌ وَ جاءَهُمُ الْمَوْجُ مِنْ کُلِّ مَکانٍ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ أُحیطَ بِهِمْ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ لَئِنْ أَنْجَیْتَنا مِنْ هذِهِ لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرینَ*فَلَمَّا أَنْجاهُمْ إِذا هُمْ یَبْغُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّما بَغْیُکُمْ عَلى‏ أَنْفُسِکُمْ مَتاعَ الْحَیاةِ الدُّنْیا ثُمَّ إِلَیْنا مَرْجِعُکُمْ فَنُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ». (یونس، 23ـ22)

او کسى است که شما را در خشکى و دریا سیر مى­دهد؛ زمانى که در کشتى قرار مى‏گیرید و بادهاى موافق آنان را (بسوى مقصد) حرکت می­دهد و خوشحال مى‏شوند، ناگهان طوفان شدیدى مى‏وزد و امواج از هر سو به سراغ آنها مى‏آید و گمان مى‏کنند هلاک خواهند شد. در آن هنگام، خدا را از روى اخلاص مى‏خوانند که اگر ما را از این گرفتارى نجات دهى، حتماً از سپاسگزاران خواهیم بود. امّا هنگامى که خدا آنها را رهایى بخشید، (باز) به ناحق، در زمین ستم می­کنند. اى مردم! ستم­هاى شما، به زیان خود شماست! از زندگى دنیا بهره (می­برید)، سپس بازگشت شما بسوى ماست و ما، شما را به آنچه عمل می­کردید، خبر می­دهیم.

........

از این آیه شریفه نیز ضرورت «اخلاص» بندگان برای خدا استفاده می­شود.

«صدا زدن خالصه خدا» در دشواری­­های زندگی، راه نجات انسان است: «دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ».

........

عبارت «فَلَمَّا أَنْجاهُمْ» حاکی است خدای سبحان دعای خالصانه کسانی را که در طوفان مُهلک دریا و امواج سهمگین آن گرفتار آمدند، مستجاب کرد و آنها را از آن مَهلکه رهایی بخشید، گرچه آنها پس از نجات، به عهد خود عمل نکردند و شکرگزار خدا نشد، بلکه به ناحق به ستمکاری در زمین پرداختند: «فَلَمَّا أَنْجاهُمْ إِذا هُمْ یَبْغُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ».

 

  • علیرضا محمدپور گرجی

ادامه بحث پیرامون ابعاد «پناه بردن به خدا»

مجموعه دیگری از آیات شریفه قرآن کریم که بُعد دیگری از مفهوم «پناه بردن به خدا» را تبیین می کند،

آیات 25ـ23 سوره مبارک «یوسف» است.

 

«وَ راوَدَتْهُ الَّتی‏ هُوَ فی‏ بَیْتِها عَنْ نَفْسِهِ وَ غَلَّقَتِ الْأَبْوابَ وَ قالَتْ هَیْتَ لَکَ قالَ مَعاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّی أَحْسَنَ مَثْوایَ إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ * وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها لَوْ لا أَنْ رَأى‏ بُرْهانَ رَبِّهِ کَذلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصینَ * وَ اسْتَبَقَا الْبابَ وَ قَدَّتْ قَمیصَهُ مِنْ دُبُرٍ» 

و آن زن که یوسف در خانه او بود، از او تمنّاى کامجویى کرد؛ درها را بست و گفت: بیا (بسوى آنچه براى تو مهیاست!) (یوسف) گفت: پناه مى‏ برم به خدا! او صاحب نعمت من است؛ مقام مرا گرامى داشته؛ (آیا ممکن است به او ظلم و خیانت کنم؟!) مسلّماً ظالمان رستگار نمى ‏شوند! آن زن قصد او کرد و او نیز _ اگر برهان پروردگار را نمى‏دید _ قصد وى مى‏ نمود! اینچنین کردیم تا بدى و فحشا را از او دور سازیم؛ چرا که او از بندگان مُخلَص ما بود. و هر دو به سوى در، دویدند (در حالى که همسر عزیز، یوسف را تعقیب مى ‏کرد) و پیراهن او را از پشت (کشید و) پاره کرد.

 

بررسی آیات:

پس از آنکه حضرت یوسف (علیه السلام) خود را در طراحی شیطانی و گناه آلود همسر عزیز مصر دید،

بلافاصله گفت: «مَعاذَ اللَّهِ»؛ یعنی به خدا پناه می بردم.

در مقابل، خدای سبحان نیز درخواست آن حضرت (علیه السلام) را اجابت کرد و او را در پناه خود قرار داد.

پناه دادن خدا اینگونه بود که «برهان» خویش را به حضرت یوسف (علیه السلام) نشان داد و او را از بدی و فحشا دور ساخت:

«وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها لَوْ لا أَنْ رَأى‏ بُرْهانَ رَبِّهِ کَذلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ»؛

آن زن قصد او کرد؛ و او نیز ـ اگر برهان پروردگار را نمى‏ دید ـ قصد وى مى‏ نمود! اینچنین کردیم تا بدى و فحشا را از او دور سازیم.


نکته ای که در این مجموعه آیات، ما را به یکی از ابعاد پنهان «پناه بردم به خدا» نزدیک می کند، عبارت زیر است:

«إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصینَ»؛ چرا که او از بندگان مُخلَص ما بود.

 

این عبارت، بیانگر علت پناه دادن یوسف نبی (علیه السلام) از بدی و فحشاست.

بنابراین سخن خدای سبحان در این آیات این است که «چون او از بندگان مُخلَص ما بود، درخواست پناهندگی او را پذیرفتیم و او را پناه دادیم».

 

از این بیان در می یابیم که یکی از شرایط کسی که می خواهد به طور حقیقی به خدا پناهنده شود و خدا درخواست پناه خواهی او را اجابت کند، «بنده مُخلَص خدا» بودن است.

حاصل آنکه یکی از شرایط مهم تحقق پناهندگی این است که انسان عمل خود را برای خدا خالص کند تا خدای سبحان او را در جمع «مُخلَصین» وارد کند.

 

إنشاء الله در ادامه، پیرامون «اخلاص» و «مُخلَصین» و مراتب آن سخن خواهیم گفت.

با ما همراه باشید.


  • علیرضا محمدپور گرجی

جمع بندی آیات (202 -200) سوره مبارک «اعراف»:


«وَ إِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ * إِنَّ الَّذینَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ * وَ إِخْوانُهُمْ یَمُدُّونَهُمْ فی‏ الغَیِّ ثُمَّ لا یُقْصِرُونَ»؛
 
و اگر از سوى شیطان وسوسه تحریک‏ آمیزى تو را تحریک کرد، به خدا پناه ببر؛ زیرا او شنوا و داناست. بى ‏تردید کسانى که تقوا ورزند، هرگاه وسوسه‏ اى از شیطان به آنان رسد، (بى‏ درنگ) متذکر شوند و در آن گاه بینا باشند. و (اما سخن درباره مشرکان این است که) برادرانشان (شیاطین) همواره آنان را به گمراهى مى‏ کشند، سپس (در اغواى آنها) کوتاهى نمى‏ کنند.


در بخش های چهارگانه قبل، توضیحات مختصری پیرامون مفهوم «پناه بردن به خدا» از آیات (201ـ200) سوره مبارک «اعراف» بیان شد.

جمع بندی مباحث یاد شده به شرح زیر است:

1.     انسان باید برای نجات از وسوسه­های تحریک­آمیز شیطان، به خدا پناه ببرد.

2.    برای پناه بردن به خدا، نخست باید جمله پناه بردن به زبان جاری شود: «به خدا پناه می­برم».

3.    سپس در دل به این معنا اعتقاد راستین داشت که پناهگاه حقیقی، خداست و باید حقیقتاً به او پناهنده شد.

4.   آنگاه در عمل، کاری انجام داد که انسان را در پناه خدا قرار می­دهد.

5.    «تقوا» انسان را از وسوسه شیطان نجات می­دهد؛ زیرا تقوا در هنگام وسوسه، انسان را متذکّر یاد خدا می­کند.

6.    «یاد خدا» در هنگام وسوسه شیطان، موجب بصیرت افزایی در انسان برای خروج از دام وسوسه شیطان می­شود.

7.    «پناه بردن به خدا» در هنگام وسوسه تحریک­آمیز شیطان، انسان را متذکّر یاد خدا می­کند، در نتیجه دارای بصیرت الهی می­شود. این، یکی از مصادیق تقواست.

8.رعایت «تقوا» در هنگام وسوسه شیطان این است که انسان از شرّ وسوسه­های او به خدا پناه ببرد.



إنشاء الله همه ما بتوانیم با یاری جستن از آیات روشن و روشنگر قرآن کریم،

راه سعادت و نیک روزی دنیا و آخرت مان را پیدا کنیم و در آن گام برداریم.

به این امید، صلواتی هدیه می کنیم.

 

«اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم»


  • علیرضا محمدپور گرجی


نکات سه­گانه­ای که در (بخش سوم) در تحلیل آیه «مسّ شیطان» ذکر شد، نکاتی بود که به طور استقلالی از آیه استفاده شد،

اما در نگاه ارتباطی باید توجه داشت که میان آیه «مَسّ شیطان» با آیه «نَزغ» رابطه­ای وجود دارد

و آن اینکه آیه «مَسّ شیطان» دلیلی برای آیه «نَزغ» است؛

به این معنا که آیه «نَزغ»، به لزوم «پناه بردن به خدا» اشاره می­کند و آیه «مَسّ شیطان» به چرایی آن می­پردازد.


«وَ إِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ * إِنَّ الَّذینَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ» (اعراف، 200ـ201)

و اگر از سوى شیطان وسوسه تحریک‏آمیزى تو را تحریک کرد، به خدا پناه ببر؛ زیرا او شنوا و داناست. بى‏تردید کسانى که تقوا ورزند، هر گاه وسوسه‏اى از شیطان به آنان رسد، (بى‏درنگ) متذکر شوند و در آن گاه بینا باشند.


حاصل آنکه از ارتباط موجود میان این دو آیه، دو نکته جدید به دست می­آید:

الف) نکته نخست اینکه حکمت پناه بردن به خدا از وسوسه شیطان بیان می­شود؛ گویا خدای سبحان چنین می­فرماید:

«اگر وسوسه تحریک‏آمیزى از سوى شیطان تو را تحریک کرد، به خدا پناه ببر؛ چرا که (بى‏درنگ) متذکر خدا می­شوی و بینا می­گردی».

بدیهی است که با بیان حکمت «پناه بردن به خدا»، مخاطب نسبت به پناه بردن، بیشتر ترغیب می­شود.


ب) نکته دوم آنکه «پناه بردن به خدا» از وسوسه تحریک­آمیز شیطان، نشانه «تقواپیشگی» است

و کسانی که هنگام وسوسه شیطان به خدا پناه می­برند، انسان­های «مُتّقی» هستند.


دلیل این مطلب آن است که در ابتدای آیه دوم به جای عبارت

«کسانی که به خدا پناه می­برند»،

از عبارت «کسانى که تقوا می­ورزند» استفاده شده است.

این جا به جایی آگاهانه در کلام خدای حکیم حکایت­گر این مطلب است که دو عبارت یاد شده، مترادف هستند؛

به این معنا که کسانی که به خدا پناه می­برند، انسان­های تقواپیشه­ای هستند.


  • علیرضا محمدپور گرجی

بحث پیرامون آیات سه گانه (202ـ200) سوره مبارک «اعراف»

به منظور دست یابی به مفهوم دقیق «پناه بردن به خدا» بود:


«وَ إِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ * إِنَّ الَّذینَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ * وَ إِخْوانُهُمْ یَمُدُّونَهُمْ فی‏ الغَیِّ ثُمَّ لا یُقْصِرُونَ»؛

و اگر از سوى شیطان وسوسه تحریک‏ آمیزى تو را تحریک کرد، به خدا پناه ببر؛ زیرا او شنوا و داناست. بى ‏تردید کسانى که تقوا ورزند، هر گاه وسوسه‏ اى از شیطان به آنان رسد، (بى‏ درنگ) متذکر شوند و در آن گاه بینا باشند. و (اما سخن درباره مشرکان این است که) برادرانشان (شیاطین) همواره آنان را به گمراهى مى‏ کشند، سپس (در اغواى آنها) کوتاهى نمى‏ کنند.


در (بخش اول) پیرامون آیه نخست؛ یعنی آیه «نزغ» سخن گفتیم،

اکنون به آیه دوم؛ یعنی آیه «مسّ شیطان» می­پردازیم:


ب) از آیه «مَسّ شیطان» سه نکته بدست می­آید،

نخست آنکه برخورداری از «تقوا»،

در نجات انسان از وسوسه شیطان بسیار مؤثر است؛

زیرا این آیه از کسانی یاد می­کند که مزیّن به زینت «تقوا» هستند

و هنگام وسوسه شیطان، متذکّرِ خدا می­شوند و راه نجات را پیدا می­کنند.


نکته دوم آنکه کارکرد «تقوا» در شرایط وسوسه این است که

انسانِ متّقی را متذکّر خدا می­کند؛ یعنی خدا را به یاد او می­آورد.

دلیل بر این مطلب آن است که آیه شریفه می­فرماید:

«إِنَّ الَّذینَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوا»؛

متّقیان هنگام وسوسه شیطان، متذکّر می­شوند.


نکته سوم آنکه «تذکّر» و «یاد خدا» در هنگام هجوم وسوسه شیطان،

بصیرتی به انسان می­دهد که فریب وسوسه­های شیطان را نخورد و در دام او گرفتار نشود: «فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ».


  • علیرضا محمدپور گرجی

درباره آیه 200 سوره مبارک «اعراف» سخن می­گفتیم که

می­توانیم از این آیه شریفه برای فهم بخشی از مفهوم «پناه بردن به خدا» کمک بگیریم.


گفتیم که پناهنده به خدا، در مقام پناه بردن، باید سه کار انجام دهد:

الف) نخست باید به زبان جاری سازد: «به خدا پناه می­برم».

ب) سپس در دل به این معنا اعتقاد راستین داشته باشد که پناهگاه حقیقی، خداست و باید به او پناه بُرد.

ج) آنگاه در عمل، کاری انجام می­دهد که او را در پناه خدا قرار می­دهد.


 شبهه 

حال در اینجا ممکن است این پرسش پیش آید که

اگر کسی تنها قلباً به خدای تعالی پناهنده شود و به پناهندگی زبانی اقدام نکند، خدا او را پناه نمی دهد!


 پاسخ: 

همانگونه که در (بخش اول) از بحث «مفهوم پناه بردن به خدا» توضیح شد،

 عبارت «إنَّه سَمیعٌ عَلیم» در مقام تعلیل است

و بکار گیری تعلیل برای یک مطلب، نشانه وجود رابطه تنگاتنگ با آن مطلب است؛


مانند اینکه شخصی به فرزندش می گوید:

«در این هوای سرد زیاد بیرون نمان، چون سرما می خوری»

عبارت «چون سرما می خوری» تعلیل عبارت قبل از خود است و میان این دو عبارت رابطه وجود دارد؛

یعنی اگر کسی در هوای سرد زیاد بیرون بماند، سرما می خورد

یا به عبارت دیگر،

سرما خوردگی در صورتی حاصل می شود که انسان در مدت طولانی در هوای سرد باشد.

 

در بحث ما نیز چنین است.

خدای سبحان می فرماید: «پناه ببر، چون من شنوا و دانا هستم».

این یعنی

اگر پناه ببری، من، هم پناه بردن تو را می شنوم و هم به آن علم پیدا می کنم.

 

خوب اکنون سخن اینجاست که انسان پناهنده، چه کار کند، خدا می شنود؟

و چه کار کند خدا به آن علم پیدا می کند؟

 

 پاسخ: 

«شنیدن» در ازای گفتن

و «علم پیدا کردن» در ازای خطورات قلبی و افعال خارجی است.

بنابراین روشن است که

اگر انسانِ پناهنده به خدا، بگوید: «به خدا پناه می برم»، خدا این سخن او را می شنود و

اگر به گفتار خویش، قلباً اعتقاد داشته باشد، خدا به این اعتقاد او علم می یابد و نیز

اگر کاری که متناسب با پناه بردن به خدا و دور شدن از وسوسه شیطان است را انجام بدهد، خدا نسبت به آن علم می یابند.


نتیجه آنکه پس از گذراندن این مراحل سه گانه،

بی تردید خدای سبحان به طور کامل او را از وسوسه های شیطان در پناه خود قرار می دهد.

با این بیان، می توان گفت که بحث پیرامون مفهوم «پناه بردن به خدا» در این آیات، روشن است،

اما پرسش دیگری شکل می گیرد که

 

اگر کسی تنها در «زبان» به خدا پناه ببرد؛ یعنی تنها بر زبان جاری سازد که

«به خدا پناه می برم»،

ولی نه قلباً به این موضوع توجه دارد و معتقد است

و نه کار مناسب با ان را انجام می دهد،

آیا چنین پناه بردنی، کامل است؟ و خدا انسان را پناه می دهد؟

 

 پاسخ: 

بدیهی است که

گفتار یا رفتارِ بدون پشتوانه اعتقادی، ثمر مطلوب ندارد.

همچنین گفتار بدون پشتوانه ی عمل نیز، ثمر مطلوب ندارد،

حتی در برخی موارد، خدای سبحان مؤمنان را نسبت به گفتار بدون کار توبیخ هم می کند:

 

«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ» (صف، 2)

اى کسانى که ایمان آورده ‏اید! چرا سخنى مى‏ گویید که عمل نمى‏ کنید!؟

 

از سوی دیگر، در بسیاری از موارد، اعتقادِ تنها یا نیّتِ تنها،

بدون آوردن لفظ مربوطه نیز کافی نیست.

 

چند نمونه:

الف) از جمله این موارد می توان به مسأله ازدواج اشاره کرد.

اگر زن و مردی به یکدیگر علاقه داشته باشند و به هم معتقد باشند

و تصمیم قلبیِ قوی برای ازدواج یا هم داشته باشند،

بدیهی است بدون جاری ساختن صیغه عقد، ازدواج شرعی آنها محقق نمی شود.

 

ب) مورد دیگر، به طور خاص، مسأله «پناه بردن» است.

 هم آیه مورد بحث حاکی از این نکته است که

پناه بردن به خدا بدون ذکر زبانی،

به طور کامل محقق نشده است و ثمره مطلوب را نخواهد داشت

 

ج) آیه 97 سوره مبارک «مؤمنون» نیز تصریح می کند که 

«وَ قُلْ رَبِّ أَعُوذُ بِکَ مِنْ هَمَزاتِ الشَّیاطین‏»؛

و بگو: «پروردگارا، از وسوسه‏هاى شیاطین به تو پناه مى‏برم‏».

 

د) سیره ولیّ خدا حضرت یوسف (علیه السلام) مؤید سخن ماست:

آن حضرت (علیه السلام) پس از آنکه به مسأله «پناه بردن»، اعتقاد قلبی راسخ داشت،

در هنگام وسوسه شوم همسر عزیز مصر،

نخست «پناه بردن به خدا» را بر زبان جاری ساخت: «قالَ»؛ یعنی گفت، «مَعاذَ اللَّه‏»؛ پناه می برم به خدا،

سپس عمل مرتبط را آن را انجام داد؛

یعنی با توکل بر خدا و تکیه حقیقی بر او،

خود را از صحنه گناه و وسوسه دور ساخت.

 

در پایان این نکته را نیز اضافه می کنیم که 

نمی خواهیم درباره «پناه بردن»، این مسأله را انکار کنیم که

اگر کسی توجه و اعتقاد قلبی داشت

و عمل مرتبط با آن را نیز انجام داد،

مطلقاً هیچ ثمره ای ندارد،

 

 بله ممکن است اثر داشته باشد،

اما باید توجه داشت که این اثر،

اثر کامل و قطعی نیست.

یقیناً پناه بردنی که هر سه بخشِ

«قول»، «اعتقاد» و «عمل»

را داشته باشد، کامل، گسترده و قطعی است.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

کانال تلگرامی ما:

https://telegram.me/andishe_varan

جهت ورود مستقیم به کانال «اندیشه وران، ابتدا روی  @andishe_varan  کلیک زیر کنید:

سپس روی گزینه  Yes  کلیک کنید.

به جمع اندیشه وران، خوش آمدید...


  • علیرضا محمدپور گرجی

برای آنکه درک بهتر و دقیق­تری نسبت به «پناه بردن به خدا» پیدا کنیم،

لازم است نخست معنای لغوی «پناه بردن» را بدانیم،

سپس درباره معنای اصطلاحی آن تحقیق کنیم؛

یعنی با استمداد از آیات قرآن کریم، مُراد خدای سبحان از «پناه بردن» را کشف کنیم.


به همین منظور، آیاتی که درباره «پناه بردن به خدا» سخن گفته­اند را یکی پس از دیگری مورد مطالعه قرار ­می­دهیم.

مطالعه موشکافانه این آیات، یک نظام صحیح و کاملی نسبت به اصل معنای «پناه بردن به خدا» دست می­دهد؛

اینگونه که هر یک از این آیات سرنخ­های متعددی پیرامون «پناه بردن به خدا» ارائه می­کند

که با کنار هم قرار گرفتن آن، نظامی طراحی می­شود که دقیق­ترین و صحیح­ترین معنا از «پناه بردن به خدا» را نمایان می­سازد.


شناخت همه ابعاد و زوایای مسأله «پناه بردن به خدا»، کمک می­کند که

انسان بتواند آنگونه که شایسته است در برابر آفات و شُرور شیاطین جنّ و انس

به خدای سبحان پناه ببرد و خود را در امانِ امن الهی قرار دهد.


معنای لغوی «أَعُوذُ»:

این واژه از ماده «عوذ» به معنای پناه بردن به چیزی از شرّ پیشِ ­روست.

التحقیق فى کلمات القرآن الکریم، ج‏8، ص: 316


معنای اصطلاحی «پناه بردن به خدا»:

نخستین آیاتی که ما را برای درک معنای اصطلاحی مسأله «پناه بردن به خدا» یاری می­رساند،

آیات (100ـ98) سوره مبارک «نحل» است که آنها را به ترتیب با این نام­ها می­شناسیم:

آیه «قرائت»، آیه «نفی سلطه شیطان» و آیه «سلطه شیطان».


این آیات در شناخت صحیح «پناه بردن به خدا» بسیار مؤثر است:

آیه «قرائت»: «فَإِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ». (نحل، 98)

هنگامى که قرآن قرائت مى‏کنى، از شرّ شیطان مَطرود، به خدا پناه ببر.


آیه «نفی سلطه شیطان»: «إِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَى الَّذینَ آمَنُوا وَ عَلى‏ رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ» (نحل، 99)

بی­تردید شیطان بر کسانى که ایمان دارند و بر پروردگارشان توکّل مى‏کنند، تسلّطى ندارد.


آیه «سلطه شیطان»: «إِنَّما سُلْطانُهُ عَلَى الَّذینَ یَتَوَلَّوْنَهُ وَ الَّذینَ هُمْ بِهِ مُشْرِکُونَ». (نحل، 100)

تسلّط شیطان تنها بر کسانى است که او را به سرپرستى خود برگزیده‏اند و کسانی که نسبت به او [خدا] شرک مى‏ورزند (و فرمان شیطان را به جاى فرمان خدا، گردن مى‏نهند) (نحل، 100ـ98)


تحلیل آیات:

این مجموعه آیات، پیرامون مسأله «پناه بردن به خدا»، چند نکته کلیدی بیان کند:

الف) آیه «قرائت»، از یک سو «خطر» پیشِ رو

و از سوی دیگر، «پناهگاه» را معرفی می­کند؛

یعنی بیان می­کند که باید از شرّ «شیطان رانده شده»، به «خدا» پناه برد:

«فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ».

یک طرف انسان، «خدا»

و طرف دیگر او، «شیطان رانده شده» قرار دارد.

در این شرایط، تکلیف کسی که خواهان سعادت است، پناه بردن به خدا از شرّ شیطان رانده است.


ب) آیه «نفی سلطه شیطان»، با بیانی قاطع، بر این مطلب مهم تأکید می­کند که

شیطان، بر کسانى که «ایمان» دارند و بر پروردگارشان «توکّل» مى‏کنند، تسلّطى ندارد:

«إِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَى الَّذینَ آمَنُوا وَ عَلى‏ رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ».

این مطلب درست در دامنه آیه اول

و پس از فرمان به «پناه بردن به خدا» از شرّ «شیطان رانده شده» مطرح شد.


از آنجا که خدا حکیم است، پس این آیات را از روی حکمت پشت سر هم قرار داد تا به نکته مهمّی اشاره کند.

آن نکته مهم این است که پناه بردنِ حقیقی به خدا، دو رکن اساسی دارد:

رکن اول، «ایمان داشتن» به خدا

رکن دوم، «توکّل کردن» بر خداست.


بنابراین، انسان در شرایط ضرور، با ایجاد این دو رکن،

در پناه خدا قرار می­گیرد،

در نتیجه تسلط شیطانی را از خود دور می­کند

و در امانِ الهی قرار می­گیرد.


ج) سومین آیه؛ یعنی آیه «سلطه شیطان»،

از آنجا که با حرف «إِنَّما» آغاز می­شود، بیانی انحصاری دارد.

این آیه شریفه تصریح می­کند که شیطان منحصراً بر کسانى تسلط دارد که دارای دو ویژگی زیر باشند:

اول آنکه «ولایت و سرپرستى» شیطان را قبول کنند

و دوم اینکه شیطان را «شریک خدا» قرار دهند:

«إِنَّما سُلْطانُهُ عَلَى الَّذینَ یَتَوَلَّوْنَهُ وَ الَّذینَ هُمْ بِهِ مُشْرِکُونَ».


بدیهی است کسی که ولایت شیطان را می­پذیرد، شیطان بر او تسلط می­یابد؛

در نتیجه به چیزهایی معتقد می­شود که شیطان می­خواهد

و کارهایی انجام می­دهد که او می­پسندد

و به اموری گرایش می­یابد که او خوش دارد.


اینگونه است که انسان با قبول ولایت و سرپرستی شیطان، بنده او می­شود

و به جای ایمان به خدای یکتا و پیروی خالصانه از او، به شیطان ایمان می­آورد و از او پیروی می­کند.

این حقیقت تلخ، یعنی شیطان را کنار خدا قرار دادن و برای او شریک قائل شدن:

«وَ الَّذینَ هُمْ بِهِ مُشْرِکُونَ».

  

بنابراین کسی که از شیطان پیروی می­کند،

بی­تردید به سمتی می­رود که شیطان می­خواهد و هیچ شرّی بالاتر از گرفتار آمدن در شرّ شیطان رانده شده نیست.


به گواهی قرآن کریم او در آغازین لحظه­های آفرینش انسان،

پس از آنکه از سجده برای آدم سرپیچی کرد و از بارگاه قدس الهی طرد شد،

در پیشگاه باری تعالی به عزّت او سوگند یاد کرد که تمام تلاش خود را برای گمراهی و به هلاکت رساندن انسان بکار گیرد:


«قالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعینَ * إِلاَّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصینَ * قالَ فَالْحَقُّ وَ الْحَقَّ أَقُولُ * لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْکَ وَ مِمَّنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ أَجْمَعینَ». (ص، 85ـ82)

ابلیس گفت: به عزتت سوگند که همگى آنها (نسل آدم) را اغوا نموده و از راه به در خواهم کرد، مگر بندگان خالص شده و برگزیده تو از میان آنها (که روح و جسدشان را از پلیدى کفر و فسق خالص نموده‏اى). خدا گفت: حق از من است و من حق مى‏گویم به اینکه حتماً جهنم را از تو و از کسانی که از تو پیروى کنند، یکسره پُر خواهم کرد.


جمع­بندی:


آیات (100ـ98) سوره مبارک «نحل» به ما می­آموزد که «پناه بردن به خدا»، چهار رکن اساس دارد

یعنی انسانی که می­خواهد به خدا پناهنده شود، باید چهار اصل مهم را رعایت کند:

الف) به خدا «ایمان» داشته باشد.

ب) بر خدا «توکل» کند.

ج) تحت «ولایت» شیطان قرار نگیرد، بلکه در «ولایت» خدا وارد شود.

د) از شیطان پیروی نکند؛ یعنی برای خدا شریک قرار ندهد.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

کانال تلگرامی ما:

https://telegram.me/andishe_varan

جهت ورود مستقیم به کانال «اندیشه وران، ابتدا روی  @andishe_varan  کلیک زیر کنید:

سپس روی گزینه    کلیک کنید.

به جمع اندیشه وران، خوش آمدید...

  • علیرضا محمدپور گرجی

سخن پیرامون ثمره پنجم پناه بردن به خدا بود.

درباره ماجرای حضرت نوج (علیه السلام) و گفت و گوی آن حضرت (علیه السلام)  با خدای سبحان سخن می گفتیم:


«و نادى‏ نُوحٌ رَبَّهُ فَقالَ رَبِّ إِنَّ ابْنی‏ مِنْ أَهْلی‏ وَ إِنَّ وَعْدَکَ الْحَقُّ وَ أَنْتَ أَحْکَمُ الْحاکِمینَ * قالَ یا نُوحُ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صالِحٍ فَلا تَسْئَلْنِ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّی أَعِظُکَ أَنْ تَکُونَ مِنَ الْجاهِلینَ * قالَ رَبِّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ أَنْ أَسْئَلَکَ ما لَیْسَ لی‏ بِهِ عِلْمٌ وَ إِلاَّ تَغْفِرْ لی‏ وَ تَرْحَمْنی‏ أَکُنْ مِنَ الْخاسِرینَ» (هود،47ـ45)

نوح به پروردگارش عرض کرد: پروردگارا، پسرم از خاندان من است و وعده تو (در مورد نجات خاندانم) حق است و تو از همه حکم‏ کنندگان برترى. فرمود: اى نوح، او از اهل تو نیست، او عمل غیر صالحى است [فرد ناشایسته‏ اى است‏]، پس آنچه را از آن آگاه نیستى، از من مخواه! من به تو اندرز مى‏ دهم تا از جاهلان نباشى. عرض کرد: پروردگارا، من به تو پناه مى ‏برم که از تو چیزى بخواهم که از آن آگاهى ندارم و اگر مرا نبخشى و بر من رحم نکنى، از خاسران خواهم بود.


پس از آنکه عذاب طوفان و سیل پایان یافت

و آب فرو نشست و کار پایان یافت و کشتى بر دامنه کوه جودى پهلو گرفت
نوح نبی (علیه السلام) برای پسرش از خدا درخواست نجات و سعادت کرد، اما خدای سبحان به او فرمود:
«چیزی را که از آن آگاه نیستی، از من نخواه».


پاسخ حضرت نوح (علیه السلام) به خدای سبحان قابل تأمل است.
آن حضرت (علیه السلام) ابتدا بیان داشت:
🔹 «إِنِّی أَعُوذُ بِکَ...»؛ یعنی به تو پناه می برم،
سپس در ادامه گفت:
🔹 «وَ إِلاَّ تَغْفِرْ لی‏ وَ تَرْحَمْنی‏ أَکُنْ مِنَ الْخاسِرینَ»؛ یعنی اگر مرا نبخشى و بر من رحم نکنى، از خاسران خواهم بود.

این دو عبارت، مکمّل یکدیگرند و با هم ارتباط دارند.
رابطه میان آن دو، رابطه «مقدمه» و «ذی المقدمه» است؛
به این ترتیب که عبارت «إِنِّی أَعُوذُ بِکَ...»، مقدمه
و عبارت «وَ إِلاَّ تَغْفِرْ لی‏ وَ تَرْحَمْنی‏ أَکُنْ مِنَ الْخاسِرینَ»، ذی المقدمه و نتیجه آن است.

به عبارت دیگر، پاسخ حضرت نوح (علیه السلام) به نهی خدای سبحان، در دو بخش بیان شده است:
👈 الف) بخش نخست، «پناه بردن به خدا»: «إِنِّی أَعُوذُ بِکَ...».
👈 ب) بخش دوم، «طلب مغفرت و رحمت به منظور دور شدن از خسران»: «وَ إِلاَّ تَغْفِرْ لی‏ وَ تَرْحَمْنی‏ أَکُنْ مِنَ الْخاسِرینَ».

در این گفتار، «خوف» و «رجاء» وجود دارد؛
به این ترتیب که بخش نخست سخن، از مقوله «رجاء» و امید بستن به خداست
و بخش دوم، از مقوله «خوف» و ترس داشتن از خداست.

بدیهی است که اظهار «خوف» و «رجاء» در موقعیت واحد یا سخن واحد، باید نسبت به موضوع واحد باشد؛
یعنی اگر قرار باشد کسی که در موقعیت واحدی است یا سخن واحدی می گوید، نسبت به چیزی اظهار امیدواری کند و نیز همزمان نسبت به چیزی ترس داشته باشد،
حتماً اینگونه است که نسبت به بدست آوردن یک چیز امیدوار است
و نسبت به از دست دادن همان چیز، نیز بیم دارد، نه چیز دیگر.

به عنوان مثال، دانش آموزی که مدت زیادی خود را برای امتحان آماده می کند و در حال و هوای امتحان است،
از یک سو نسبت به قبول شدن در آن امتحان امید دارد
و از سوی دیگر، نسبت به مردود شدن در همان امتحان بیم دارد.

پر واضح است که هرگز چنین نیست که در شرایط واحد، امید او مربوط به یک مقوله و بیم او درباره مقوله دیگر باشد؛ یعنی در شرایط امتحان پایان سال،
از یک سو به قبولی در امتحان امید داشته باشد
و از سوی دیگر، نسبت به مردود شدن در مسابقه ورزشی بیم داشته باشد!

⏪ بنابر توضیحاتی که بیان شد، ضروری است هر دو بخش سخن نوح نبی (علیه السلام) با خدا، درباره موضوع واحد باشد؛ زیرا در سخن واحد و شرایط واحد بیان شده است.

پس از آنجا که در بخش نخست گفتار حضرت نوح (علیه السلام)،
امید به «پناه بردن به خدا» موج می زند،
ضروری است در بخش دوم کلام نیز ترس از «پناه ندادن خدا» مطرح شود
و به عنوان مثال حضرت (علیه السلام) به درگاه الهی عرض کند:
«پروردگارا، من به تو پناه مى ‏برم ... و اگر مرا پناه ندهی، از خاسران خواهم بود».
    
این در حالی است که در کلام حضرت (علیه السلام)
به جای ترس از «پناه ندادن خدا»،
ترس از «عدم مغفرت و رحمت الهی» بیان می شود!

گرچه در کلام حضرت نوح (علیه السلام) به جای ترس از «پناه ندادن خدا»، ترس از «عدم مغفرت و رحمت الهی» بیان شد،
اما یقیناً این به آن معنا نیست که آن حضرت (علیه السلام) در گفتار دچار اشتباه شده است؛
زیرا او معصوم است و معصومان، در اندیشه و گفتار و کردارشان، معصوم و مصون از گناه و اشتباه هستند.

پس این تغییر در کلام، باید حکمتی داشته باشد و گویای مطلبی باشد. 
آن مطلب این است که میان دو مقوله «پناه بردن به خدا» و «قرار گرفتن در مغفرت و رحمت الهی» این همانی برقرار است؛
یعنی «پناه بردن به خدا» همان «قرار گرفتن در مغفرت و رحمت الهی» است.

به تعبیر دقیق تر، حضرت نوح (علیه السلام) به طور ضمنی بیان می کند که
مصداق «پناه بردن به خدا»، «ورود در مغفرت و رحمت الهی» است؛
یعنی زمانی می توان گفت که پناهندگی کسی مورد پذیرش واقع شده است و خدای سبحان او را در پناه خود قرار داده است که
مغفرت و رحمت الهی شامل حال او شده باشد.

⬅️ از سوی دیگر، حضرت نوح (علیه السلام) با بیان عبارت‏ «أَکُنْ مِنَ الْخاسِرینَ» در جواب شرط «وَ إِلاَّ تَغْفِرْ لی‏ وَ تَرْحَمْنی»، به این نکته نیز اشاره می کند که
«ورود به مغفرت و رحمت الهی» به معنای «خروج از خسران» است.

حاصل آنکه کسی که بر پایه عقیده راسخ، حقیقتاً به خدا پناه ببرد،
بی تردید مورد مغفرت و رحمت الهی قرار می گیرد
و از خسران خانه مان سوز رها می شود.


  • علیرضا محمدپور گرجی


5⃣ ثمره پنجم پناه بردن به خدا،

جلب مغفرت و رحمت الهی و دوری از خسران خانه مان سوز است.


با توجه به متن سوره مبارک «نوح»، قوم حضرت نوح (علیه السلام) سال های متمادی به گناه، نافرمانی خدا، پیروی از سردمداران کفر و پرستش بت ها مشغول بودند.


در این حال بود که مشیّت خدای حکیم بر آن تعلّق گرفت که این قوم فاسد را نابود کند و زمین را از لوث وجود آنها پاک گرداند.


خدای سبحان پیش از آنکه اراده عذاب خود را برای قوم نوح (علیه السلام) محقق سازد، پیامبرشان، نوح نبی (علیه السلام) را مبعوث فرمود تا این عذاب سخت را از آنان بازگرداند.


نوح نبی (علیه السلام) نیز بدون فوت وقت، هدایت قوم را آغاز کرد.

او راه نجات از عذاب حتمی الهی را در دو محور اساسی چنین بیان کرد:  


الف) محور نخست:

«توجه به انذارها و خوف از وقوع عذاب حتمی، دوری از گناه و نافرمانی خدا و بت پرستی».

ب) محور دوم:

«اقدام به استغفار، تقواپیشگی، اطاعت و پرستش خدا».


حضرت نوح (علیه السلام) طی یک مدت طولانی، همه این موارد را به بهترین شکل ممکن به گوش همگان رساند،

اما متأسفانه کار قوم سرکش به جایی رسید که سرسختانه نسبت به هدایت های الهی و راهنمایی های دلسوزانه پیامبرشان بی توجهی نشان دادند. 


آنان انذارهای مکرّر نوح نبی (علیه السلام) مبنی بر نزول عذاب را نشنیده گرفتند و پیوسته بر شرک ورزی خود اصرار ورزیدند.

اینجا بود که مشیّت خدای تعالی بر آن تعلق گرفت که اراده پیشین خود در عذاب آن قوم را محقق سازد و آنان را در همین دنیا، سخت به کیفر کفرشان برساند.


طبق فرمایش آیات شریفه قرآن کریم (هود،47ـ40)، اندک اندک نشانه های عذاب قوم عصیان گر آشکار شد و تنور جوشیدن گرفت.

نوح نبی (علیه السلام) از هر جفتى از حیوانات نر و ماده، یک زوج در کشتى حمل کرد و مؤمنان و خاندانش را نیز سوار کرد.


کشتى، آنها را از میان امواجى همچون کوه‏ها حرکت می داد.

در این هنگام، حضرت نوح (علیه السلام) فرزندش را که در گوشه‏ اى بود صدا زد تا همراه آنان به کشتی سوار شود و با کافران نباشد،

اما او پاسخ داد که بزودى به کوهى پناه می برد تا او را از آب حفظ کند!


نوح (علیه السلام) در پاسخ به فرزندش گفت:

«امروز هیچ نگه دارنده ای در برابر فرمان خدا نیست؛ مگر آن کس را که او رحم کند».

در این هنگام، موج در میان آن دو حایل شد و او در زمره غرق ‏شده گان قرار گرفت.


⏪ پس از آنکه آب فرو نشست و کار پایان یافت و کشتى بر دامنه کوه جودى پهلو گرفت ⚓️
نوح نبی (علیه السلام) برای پسرش از خدا درخواست نجات و سعادت کرد، اما خدای سبحان به او فرمود:
«چیزی را که از آن آگاه نیستی، از من نخواه».

👈 حضرت (علیه السلام) در پاسخ به این نهی الهی، عرض کرد:
«پروردگارا، من به تو پناه مى ‏برم که از تو چیزى بخواهم که از آن آگاهى ندارم و اگر مرا نبخشى و بر من رحم نکنى، از زیانکاران خواهم بود».


«و نادى‏ نُوحٌ رَبَّهُ فَقالَ رَبِّ إِنَّ ابْنی‏ مِنْ أَهْلی‏ وَ إِنَّ وَعْدَکَ الْحَقُّ وَ أَنْتَ أَحْکَمُ الْحاکِمینَ * قالَ یا نُوحُ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صالِحٍ فَلا تَسْئَلْنِ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّی أَعِظُکَ أَنْ تَکُونَ مِنَ الْجاهِلینَ * قالَ رَبِّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ أَنْ أَسْئَلَکَ ما لَیْسَ لی‏ بِهِ عِلْمٌ وَ إِلاَّ تَغْفِرْ لی‏ وَ تَرْحَمْنی‏ أَکُنْ مِنَ الْخاسِرینَ» (هود،47ـ45)

نوح به پروردگارش عرض کرد: پروردگارا، پسرم از خاندان من است و وعده تو (در مورد نجات خاندانم) حق است و تو از همه حکم‏ کنندگان برترى. فرمود: اى نوح، او از اهل تو نیست، او عمل غیر صالحى است [فرد ناشایسته‏ اى است‏]، پس آنچه را از آن آگاه نیستى، از من مخواه! من به تو اندرز مى‏ دهم تا از جاهلان نباشى. عرض کرد: پروردگارا، من به تو پناه مى ‏برم که از تو چیزى بخواهم که از آن آگاهى ندارم و اگر مرا نبخشى و بر من رحم نکنى، از خاسران خواهم بود.


  • علیرضا محمدپور گرجی